- Barajar
ActivarDesactivar
- Alphabetizar
ActivarDesactivar
- Frente Primero
ActivarDesactivar
- Ambos lados
ActivarDesactivar
- Leer
ActivarDesactivar
Leyendo...
Cómo estudiar sus tarjetas
Teclas de Derecha/Izquierda: Navegar entre tarjetas.tecla derechatecla izquierda
Teclas Arriba/Abajo: Colvea la carta entre frente y dorso.tecla abajotecla arriba
Tecla H: Muestra pista (3er lado).tecla h
Tecla N: Lea el texto en voz.tecla n
Boton play
Boton play
26 Cartas en este set
- Frente
- Atrás
- 3er lado (pista)
convert
|
تبدیل کردن
|
What the formula for converting pounds into kilos?
رابطه تبدیل پوند به کیلو چیست؟ |
intervene
|
مداخله کردن، درمیان آمدن
|
Thr UN has not yet dicided whether to intervene militarily.
سازمان ملل متحد هنوز تصمیم نگرفته است که آیا مداخله نظامی بکند؟ |
accompany
|
همراهی کردن
|
Depression is almost always accompanied by insomina.
افسردگی تقریبا همیشه همراه با بیخوابی می باشد. |
disperse
|
پراکنده کردن، متفرق شدن
|
Police disperesd the crowd that had gathered around the building.
پلیس جمعیتی را که در اطراف ساختمان جمع شده بودند متفرق ساخت. |
expansive
|
گسترده، وسیع
|
At 35, she has already created an axpansive business empire.
او در سن 35، امپراطوری تجاری وسیعی را ایجاد کرده است. |
substitute
|
جانشین کردن
|
The course teaches you the theory but there's no substitute for practical experience.
این دوره به شما تئوری را نشان می دهد اما هیچ جانشینی برای تجربه عملی وجود ندارد. |
Advocate
|
حمایت کردن
|
He advocates the return of capital punishment.
او از بازگشت مجازات اعدام حمایت می کند. |
correspond
|
مطابق (مانند) بودن، رابطه داشتن، مکاتبه کردن
|
The statistics do not correspond with our own experience.
آمارها با تجارب شخصی ما مطابقت نمی کند. |
undertake
|
متعهد شدن، تقبل کردن
|
He undertook to pay the money back in six month.
او متعهد شد که پول را پس از شش ماه برگرداند. |
contend
|
رقابت کردن، ادعا کردن
Contention (ادعا، درگیری) |
Three armed groups were contending for power.
سه گروه مسلح در حال رقابت برای (کسب) قدرت بودند. |
devote
|
dedicate
وقف کردن، اختصاص دادن |
He left government to devote more time to his family.
او دولت را ترک کرد تا زمان بیشتری را به خانواده اش اختصاص دهد. |
derive
|
مشتق شدن، استنتاج کردن، به دست آوردن
|
The institute derives all its money form foreign investments.
موسسه تمام پول خود را از سرمایه گذاری های خارجی به دست می آورد. |
undergo
|
تحمل کردن، تجربه کردن
|
The country has undergone massive chainges recently.
اخیرا کشور تغییرات کلانی را تجربه کرده است. |
glance
|
نظر اجمالی، برانداز کردن
glimpse |
She glanced around the room to see who was there.
او نگاه کوتاهی به اطراف اتاق انداخت (اتاق را برانداز کرد) که ببیند چه کسی آنجاست. |
articulate
|
شمرده (واضح) سخن گفتن، سخنور
|
Many pepole are unable to articulate the unhappiness they feel.
بسیاری از مردم از ابراز صریح ناراحتی که احساس می کنند عاجزند. |
affect
|
تاثیر گذاشتن، متاثر کردن
|
The divorce affected every aspect of her life.
طلاق تمامی جنبه های زندگی او را تحت تاثیر قرار داد. |
insight
|
بینش، بصیرت
|
We help troubled teenagers gain some insight into their own problems.
ما به نوجوانان دارای مشکل کمک می کنیم که نسبت به مشکلات خود، تا حدی بینش پیدا کنند. |
coherence
|
پیوستگی، انسجام
consistency |
There was no coherence between the first and the second half of the film.
بین نیمه اول و دوم فیلم هیچگونه انسجامی وجود نداشت. |
scope
|
حیطه، محدوده، حوزه
|
I'm afraid that problem is beyond the scope of my lecture.
متاسفم که مشکل فراتر از حیطه سخنرانی من می باشد. |
proceed
|
پیش رفتن، ادامه دادن
|
Perparations for the festival are now proceeding smoothly.
آماده سازی برای جشنواره در حال حاضر به آرامی پیش می رود. |
remnant
|
باقی مانده، اثر
|
The woods are remnants of a huge forest which once covered the whole area.
(این) جنگل کوچک باقی مانده جنگل بزرگیست که زمانی کل ناحیه را پوشش می داد. |
deal
|
معامله، مقدار، توافق
|
Police said she was dealing in stolen goods.
پلیس گفت که او در معامله کالاهای مسروقه بوده. |
solidarity
|
اتحاد، انسجام
|
Workers all aver the country went on strike to show their solidarity with the miners.
کارگران در سراسر کشور اعتصاب کردند تا اتحاد خود با معدنچی ها را به نمایش بگذارند. |
reveal
|
disclose, divulge
معلوم (آشکار) کردن، فاش کردن، نشان دادن |
Her biography revealed that she was not as rich as everyone thought.
زندگینامه او نشان داد که او آنقدری که همه فکر می کردند ثروتمند نبود. |
amend
|
اصلاح کردن (معمولا برای اصلاح متن استفاده می گردد).
|
Until the constitution is amended, the power to appoint ministers will remain with the president.
تا زمانی که قانون اساسی اصلاح گردد، قدرت انتخاب وزیران در اختیار رئیس جمهور باقی می ماند. |
acquire
|
به دست آوردن
|
She has acquired a good knowledge of English.
او دانش خوبی از زبان انگلیسی به دست آورده است. |